سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 آرشیو - سبز سبز علوی

سمفونی غار غار

یکشنبه 88 اسفند 16 ساعت 12:36 صبح

و کلاغ این پرنده زیبای سیاه

دیگر غار غارش از روی اختیار نیست

جبر جبر کلاغ را وادار به غار غار می کند

می خواند، و با صدای غار غار خویش

آسمان سیاه چرکین را پاره می کندادامه مطلب...

نوشته شده توسط : حسینی

نظرات ديگران [ نظر]


کامنتی که حذف شد

یکشنبه 88 اسفند 16 ساعت 12:31 صبح

کامنتی که حذف شد

دیشب توی جریان وب گردی به وبلاگ یکی از دوستان مخالف سر زدم و براش کامنتی گذاشتم چند سوال ازش پرسیدم که امشب برای گرفتن پاسخ سوالات مطرح شده به وبلاگ اون عزی سر سزدم خوشبختانه زمانی که صفحه نظرات رو دیدم متوجه شدم کامنت بنده در اوج احترام از جمع کامنت های وبلاگ مذکور حذف شده حذف شده بدون اینکه حتی پاسخی به سوالاتم یا به نقد هام بده نوشته بدن من پیش خودم فکر کردم حتما یا کامنتی که من گذاشتم ارزش جواب دادن نداره که با توجه به سایر پاسخ هایی که از دوستان دیگر که برایشان کامنت گذاشته بودم این نظریه منتفی شد نظریه دوم این بود که اصولا ما ایرانی ها زمانی که مساله ای برایمان پیش می آید و توانایی پاسخ گفتن به ان را نداریم مستقیم سراغ صورت مسئله می رویم و آن را حذف می کنیم بدون اینکه به آن مسئله پاسخی روشن و منطقی بدهیم امیدوارم که این چنین رفتارهایی که از سوی برخی دوستان سر می زند از جامعه ما حذف گردد و تنها به نقد دیگران نپردازیم بلکه هرگاه کسی خودمان یا اندیشه مان را نقد کرد آن را با کمال میل پذیرا باشیم به امید آن روز که دیگر این چنین رفتار های زشتی در جامعه ایران مشاهده نکنیم ....

نوشته یه ادم خنز پنزری


نوشته شده توسط : حسینی

نظرات ديگران [ نظر]


تولد پیامبر اسلام

چهارشنبه 88 اسفند 12 ساعت 9:5 عصر

فردا روزی هست که یکی از بزرگترین مردان دنیا از مادر متولد می شه فردا روزی هست که زمین و زمان می خنده چرا که یک نفر که خدا می خواست و خودش می خواست برای نجات بشریت به دنیا میاد الان که دارم اینو می نویسم اول اومد پیام تبریک بذارم اما دیدم اگر چه فردا محمد به دنیا میاد اما دلش خونه دلش از آدمایی که اسم خودشون رو گذاشتن مسلمون خون می شه فردا رو می خوان عید بگیرن دارن به هم دیگه پیام میدن که عیدتون مبارک و تولد نبی مبارک و از این چیزا که همه برا چاپلوسی رد و بدل می کنند و اما دل اون پیغمبرشون رو خون می کنن به راحتی میان اونایی که ادعاشون می شه پیروان راستین محمد هستن دروغ می گن دزدی می کنن و هزارتا کار زشت دیگه انجام می دن بعد که روز تولد این بزرگ مرد تاریخ می رسه پیام تبریک می دن خرج های چند ملیونی می کنن و تو بوق و کرنا می کنن که آره ما پیرو محمد هستیم اما از دین محمد فقط اینو یاد گرفتن که یه چپه ریش بذران و توش یه عالمه شیطون پرورش بدن یاد گرفتن موقع نماز یه دمپایی پاشون کنند و آستیناشون رو بالا بزنن و مثل طوطی شروع کنن زیر لب ذکر گفتن ازز دین محمد راستی و پاکی رو یاد نگرفتن یاد نگرفتن که علی گفته اگه کسی شب سیر بخوابه و همسایش گرسنه باشه اون مسلمون نیست یاد گرفتن و از دین محمد ولایت ولایت کنند ولایت علی رو پیش بکشن به بهانه های مختلف برای استفاده های سیاسی و کثیفشون برای دزدی هاشون از اسم علی و محمد سو استفاده کنند نمی دونم اینا نمی دنن علی سر خوشو تو تنور کرد به خاطر اون بچه یتیم ها نمی دونم اینا نمی دنن یا خوشون رو به نفهمی زدن آره اومدم که تولد محمد رو به شما تبریک بگم اما دیدم از دین محمد یه پوسته بیشتر باقی نمونده که اون پوسته هم داره از بین می ره یه عده که اسم خودشون رو گذاشتن بسیجی دارن ملت رو می چاپن البته تو این بسیجی ها هم آدمای خوبی پیدا می شن که آدم راست راسی دوست داره دستشون رو ماچ کنه و به پاشون بیفته اما آدم بیشترشون رو که می بینه حالش به هم می خوره دوست داره بالا بیاره آره اومدم تولد محمد رو تبریک بگم دیدم به جای اسلام راستین و ناب محمدی اسلام تظاهر اسلام ریا اسلام خود بینی اسلام که نمی شه اسلام دروغ ودزدی تو کشور حاکم شده آره تو این شب عزیز همه خوشحالن دارن جک می گن می خندن یا عروسی گرفتن می زنن و می رقصن اما من نه نهار خوردم نه حوصله شام خوردن دارم دارم می ترککم دارژم منفجر می شم از این همه دروغ حالا هم که اومدم تبریک بگم میلاد رسولو به طور کاملا تصادفی اینا رو تایپ کردم اما چه کار کنم دست خودم نیست دلم خیلی پره دارم از شدت این همه درد و رنج منفجر می شم خدا یعنی تو دوست داری که با دین رسولت اینجوری رفتار بشه خدا آخه تو دوست داری بدی حاکم باشه خدا تم خودت از دس این همه ظلم و ستم خسته نشده خوب اگه خسته نشدی چرا اگه خسته شدی چرا یه کاری نمی کنی خدا این همه سال برای آزادی احقاق حقوق مظلوم خون ریخته شد بس نیست خدا مگه تو تشنه خونی خون حسی ابوذر مالک و علی و اینا ریخته شد بس نیست این همه بنده خوب کشته شدن بس نیست تا کی می خوای صبر کنی خدا تو شب تولد رسولت دارم از دست خودت بنده هات شکایت میکنم دارم از دست این همه ظلم شکایت می کنم آخه این چه عدالتیه آخه خدا این رسمشه که با ما بنده هات اینجوری کنی خدا دلم گرفته پیش کی برم به کی بگم خدا دارم از دست کارای تو دیونه می شم تو که با ما عقل دادی و شعور دادی پس چرا ما 124 هزار فرستادتو کشتیم مگه ما خواهان خوبی نبودیم مگه روح خودت تو وجود ما نبود نکنه روح تو هم خدا دارم دیونه می شم چه جوری می تونم تولد رسولت رو تبریک بگم وقتی همه پیروانش دارن دروغ می گن وقتی همه پیروانش به خاطر فکر خودشون خودشون رو می کشن سنی شیعه رو شیعه سنی رو خدا دلم داره می ترکه خون خونم می خوره

من به کی تبریک بگم میلاد رسول رو به یه مشت آدم قاتل یه مشت آدم که دل و روده و آلت تناسلی شون از دلو رودهاشون آوز شده خدا من شرمم می شه یعنی تو روی رسولت شرمم می شه تولدشو بهش تبریک بگم چون می دونم دل اونم خونه خون

نوشه های یه آدم خنزر پنزری


نوشته شده توسط : حسینی

نظرات ديگران [ نظر]


باز هم توقیف یک روزنامه

دوشنبه 88 اسفند 10 ساعت 9:40 عصر

باز هم توقیف یک روزنامه( روزنامه اعتماد و دو مجله دیگر)

این روزها شاهد این هستیم که بیشتر روزنامه ها و سایت های خبری از طرف دولت یا توقیف می شن و یا فیلتر خیلی از وبلاگ ها هم که به صورت خود جوش پدید اومدند ما شاهد فیلتر شدن اونا هستیم بله زمانی که مفاهیم جای خودشون رو عوض می کنن ما شاهد اون هستیم که به راحتی یک سایت یا یک روزنامه و یا مجله توقیف می شه ادامه مطلب...

نوشته شده توسط : حسینی

نظرات ديگران [ نظر]


دستگیری ریگی و نوشته های خنز پنزری

یکشنبه 88 اسفند 9 ساعت 10:42 عصر

دستگیری عبد المالک ریگی

با دستگیری این جنایت کار چیزی که برای همه جالب توجه بود و اقعا هم این چنین بود ابعاد همکاری این جنایتکار با برخی قدرت ها است که در اعترافات این شرور و هم دستانش قابل بررسی است اما آنچه که من می خواهم در اینجا بر خلاف همه مطرح کنم دو جنبه از شخصیت ریگی است که بسیار جالب توجه است

خشک و مقدس بودن این شرور است که نشانه این موضوع در اعترافات برادر ریگی به شدت مشاهده می شود به عنوان مثال جایی که برادر این جانی در مورد اشکال داشتن پولی که از گروگان گیری حاصل می شود از مالک سوال می پرسید که مالک در جوابش می گویدادامه مطلب...

نوشته شده توسط : حسینی

نظرات ديگران [ نظر]


گفتار نیک ...

یکشنبه 88 اسفند 9 ساعت 1:57 صبح

گفتار نیک پندار نیک کردار نیک

زمانی این شعار بر پرچم ایران نقش بسته بود زمانی راستی و درستی با مردمان ایران زمین یکی بود ایرانی برای سود اندک دروغ نمی گفت ایرانی حرمت داشت و ایرانی در پندارش هم بدی نمی گنجید و اهورمزدا خدای ایرانیان نیز چنین بود خدای مهربانی ها بود خدای خوبی ها بود خدایی بود که غضب نداشت رحمان محض بود و در مقابل این خدا دیوان و ددان هیچ جایی نداشتند تا اینکه قومی تشنه قومی که غذایشان ملخ بیابان بود نوشیدنیشان شیر شتر بود به این کشور که سرتاسرش را راستی فرا گرفته بود که مردمانش دروغ نمی گفتند و خیانت نمی کردند اهل ادب و فضل بودند مردمانی که سر تاسر تاریخ را مال خود ساخته بودند به بهانه دینی جدید و به این بهانه که ایرانیان گبر و بت پرستند به این خاک پاک یورش جستند و دراین میان بهارستان ها بود که پاره پاره می گشتادامه مطلب...

نوشته شده توسط : حسینی

نظرات ديگران [ نظر]


آرمان شهر من ....

جمعه 88 اسفند 7 ساعت 8:50 عصر

آرمان شهر من ...

شب و تاریکی ، جهل حماقت ، نفهمی و تنبلی، واژه هایی که با زندگی روزمره و تکراری ما گره خوردن واژه هایی که شاید توی روز چندین بار بهشون فکر کنیم تیپ ها و کارکترهای درون تیپ همه اینا آدم رو به یه دنیای دیگه می بره یه دنیا که دوست داره کارکترهای اون دنیا این صفات رو نداشته باشه یه جامعه جاهل، که یه جاهل توش از باقیه جاهلا عاقل تر باشه نه، این عقل این عاقلی نیست یه جامعه که جهل نباشه یه جامعه که بشه بهش گفت یه آرمان شهر یه آرمان شهر که دوست برای دوست زیر آبی نره که برای صندلی آدمی کشته نشه که برای زنده موندن قانون قانون جنگل نباشه ادامه مطلب...

نوشته شده توسط : حسینی

نظرات ديگران [ نظر]


نسیم ...

چهارشنبه 88 اسفند 5 ساعت 12:4 صبح

نسیم ...

نسیم سرد اما گرم ...
شب مرا از خواب بیدار کرد ...
صدای گرمی داشت ...
من دوست نداشتم دیگر با کسی حرف زنم....
رابطه هایم قطع بود ....
شده بودم یه آدم تو یه اتاق تاریک پشت یه میز.... بد اخلاق .... بد اخلاق ....
ادامه مطلب...

نوشته شده توسط : حسینی

نظرات ديگران [ نظر]


فیلتر شدن وبلاگ ایران فردا

شنبه 88 اسفند 1 ساعت 10:24 عصر

متاسفانه امروز که می خواستم به وبلاگ دوست عزیزم ناکتا سر بزنم با پیامی مواجه شدم که وبلاگ رو به علت دستور قضایی فیلتر کرده بودند اگه خواننده هر روز وبلاگ نبودم می گفتم که حق دارن اما چون وبلاگ رو همیشه می خوندم و با نقطه نظرات دوست عزیزم ناکتا آشنا شده بودم معتقد هستم که این وبلاگ به ناحق فبلتر شده و این نشئن میده که ما هنوز طاقت شنیدن انتقاد رو نداریم و علاوه بر این توانایی پاسخ گوئی به ضعف های خودمون رو هم نداریم بنابراین برای پوشوندشون سعی می کنیم اصلا اونا رو نشون ندیم و با یه مسکن مثل فیلتر کردن ممنوع کردن و اجازه خوندن ندادن به علاج این درد بپرداذیم غافل از اینکه پوشوندن درد باعث ازدیاد درد و انتقال درد به جاهای دیگه می شه من به عنوان یه نفر که با ناکتا دوست بودم وظیفه خودم دونستم که اعتراض کنم . اعتراضن در حال حاضر محدود به همین وبلاگ هست ولی در هر صورت اعتراض به هر شکلی که بیان بشه اعتراضه من برای نامتا آرزوی موفقیت می کنم و مطمئن هستم که اون با فیلتر شدن این وبلاگش ساکت نخواهد نشست و انتقاد های خودش رو دوباره مطرح می سازه
به امید روزی که ما بتونیم بدی های خودمون رو بشنویم و اون ها رو اصلاح کنیم

سبز سبز باشید همیشه...


نوشته شده توسط : حسینی

نظرات ديگران [ نظر]


صنعت نفت را چه کسی ملی کرد؟

سه شنبه 88 بهمن 6 ساعت 8:51 عصر

مثل هر روز روزنامه جام جم رو خریدم اومدم خونه خسته بودم پشت میزم نشستم شروع به خوندن کردم از اونجایی که فعالیتم در زمینه تئاتره بیشتر ،خبر های هنری این روزنامه رو می خونم البته ضمیمه های رایگانی هم که با روزنامه هست مطالب جالبی داخلش گه گاه نوشته می شه البته از نوع سیاسیش خبری که داخل ضمیمه نسل امروز یعنی سه شنبه بود خبری مبنی بر ملی شدن صنعت نفت بود که از خبر گزاری ایلنا نقل کرده بود من خبر رو همونجوری که خوندم برای شما می نویسم قضاوت با شماادامه مطلب...

نوشته شده توسط : حسینی

نظرات ديگران [ نظر]


   1   2      >