آرمان شهر من .... - سبز سبز علوی

آرمان شهر من ....

جمعه 88 اسفند 7 ساعت 8:50 عصر

آرمان شهر من ...

شب و تاریکی ، جهل حماقت ، نفهمی و تنبلی، واژه هایی که با زندگی روزمره و تکراری ما گره خوردن واژه هایی که شاید توی روز چندین بار بهشون فکر کنیم تیپ ها و کارکترهای درون تیپ همه اینا آدم رو به یه دنیای دیگه می بره یه دنیا که دوست داره کارکترهای اون دنیا این صفات رو نداشته باشه یه جامعه جاهل، که یه جاهل توش از باقیه جاهلا عاقل تر باشه نه، این عقل این عاقلی نیست یه جامعه که جهل نباشه یه جامعه که بشه بهش گفت یه آرمان شهر یه آرمان شهر که دوست برای دوست زیر آبی نره که برای صندلی آدمی کشته نشه که برای زنده موندن قانون قانون جنگل نباشه ،بکش تا کشته نشی آره یه همچین جامعه ایی جامعه ای که ادم بتونه لخت و عور حرفش رو بزنه نیاز نباشه برا زدن حرف به چیزی پناه ببره یه جامعه که توش اگه کسی اشباه کرد اشتباه خودش رو پذیرا باشه یه جامعه یه جامعه که تو اون کلاغ ها از مترسک نترسن مترسک فقط یه نماد نباشه مترسک قدرت داشته باشه برا احقاق حق تو یه جامعه که چرنده و پرنده و خزنده از آدم نترسن یه جامعه که همه جاش سبز باشه نه سبز انتخاباتی سبز آزادی یه جامعه که برا موندن نیاز به گفتن دروغ نباشه یه جامعه خالی از زندان یه جامعه که توش قفس نباشه یه جامعه که توش آزادی موج بزنه یه جامعه که توش زنا فقط برای کام جویی نباشن یه جامعه که زناش بدونن بهشت زیر پاشونه یه جامعه خالی از کثافت یه جامعه که آدماش از صبح تا شب برا شکمشون سگ دو نزنن یه جامعه که آدما شب به امید زیر شکمشون نخوابن یه جامعه یه جامعه آره یه جامعه که هه خوبی های دنیا تو اون خلاصه شده باشه یه جامعه که مردمش مرد باشن که زناش زن باشن نه خوک و گاو سگ نمی دونم شاید این تو خیالم نشه آخه خیالم پر شده از بدی ها پر شه از زشتی ها آرمان شهر ما زلزله زده آرمان شهر ما سیل اومده آرمان شهر ما داره خراب می شه اونم قبل از اینکه حتی بتونیم از خیالمون اون رو روی کاغذ بیاریم آرمان شهر ما داره می پوسه بدی داره لباس زشتی رو به تن می کنه زشتی ها دارن قشنگ می شن و قشنگی ها دارن زشت می شن دروغ خوبه برا موندن لازمه جزء قانون بقا شده اما به قیمت بد شدن حقیقت، تا یکی بخواد حقیقتی رو بگه می شه مرتد این قانون کلیسا است نیوتن و گالیله گفتن که زمین گرده اما کلیسا گفت نه نباید باشه گفتن زمین جاذبه داره گفتن نه نباید داشته باشه گفتن زمین تو آسمون معلقه گفتن نه زمین رو شاخه گاوه آره این قانون کلیسا است که حرف حرف کلیسا باشه چون جز حرف اونا حرفی وجود نداره چون همه چیز داخل کتاب مقدس اومده و چیز جدیدی برای کشف وجود نداره آره کلیسا اینو می گفت کلیسا کتابو به قفسه زنجیر می کرد که مبادا حرفش جایی زده شه اما کلیسا هم دنبال یه شهر آرمانی بود دنبال یه جا بود که بهشت باشه که مردمش تا مردن برن تو بهشت برن تو بهشت اما به چه قیمت به این قیمت که شپش انگل بشه مروارید های خدا به این قیمت که زن مردم رو به بهانه توبه تو آب مقدس بشورن و صیغه کنند آره کلیسا هم تلاش کرد برا آرمان شهر من اما آرمان شهر کلیسا دنیوی نبود و تو دنیا فقط کشیشا بودن که حال می کردن آره تو آرمان شهر ما همه چیز اونوری بود اینوری نبود تو آرمان شهر اونوری بهشت می فروختن به اسم های مختلف جیب مردم رو خالی می کردن فکر مردم شده بود مال کلیسا تا اینکه یه معترض پیدا شد گوته اسم مکتبش شد پروتستان یا معترضان اما اونم نتونست آرمان شهر من رو بسازه و خودش رفت به آرمان شهر اونوری الان مدت هاست که دارم دنبال ارمان شهرم می گردم اگه شما جایی سراغ دارید بگید که بریم با هم برای هم اونجا زندگی کنیم حتی اگه پشت کوه قاف باشه حتی اگه هفت خوان روبه رومون باشه حتی اگه لازم بشه با دیو دد و غول و سی مرغ و رستم ها مبارزه کنیم تو راه ، بگید که با هم بریم پی همه اینا رو هم به تن میمالیم حالا که بالا تر از سیاهی رنگی نیست....
یه آدم خنز پنزری....


نوشته شده توسط : حسینی

نظرات ديگران [ نظر]