سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 نامه ای برای رئیس جمهور احمدی نژاد - سبز سبز علوی

نامه ای برای رئیس جمهور احمدی نژاد

پنج شنبه 88 بهمن 22 ساعت 11:32 عصر

نامه ای برای رئیس جمهور

چند وقت پیش رفتم روستای پادنا جایی که به دنیا اومدم اما به خاطر شغل پدرم اونجا رو نمی تونستم سالی یک دفعه هم ببینم روستایی که تو اوج زبیایی و سر سبزی اما مثل بیشتر روستاهای ایران دچار فقر فرهنگیه البته به خاطر اب و هوای مناسب و خاک حاصل خیز و درختان سیب اونجا کمتر مواجه می شیم با کسی که فقر مالی شدید داشته باشه اما فقر فرهنگی بیداد می کنه خلاصه از این موضوع که اصلا مبحث و دلیل نوشتن این پست نیست بگذریم من از چند نفزی اونجا طلب داشتم و برای گرفتن پولم به خونه یکی از این اهالی رفتم البته یه نسبت دور هم داریم رفتم اونجا وضع خونشونو که نمی تونم بگم یه خونه که وسط حالش یه دونه موکت پهن شده و داخل مهمون خونه یا پذیرایی اون خونه دوتا فرش یه تلویزیون و یه عالمه اسباب بازی شکسته مال نوه اون خلاصه یه عالمه آدم جور واجور هم توی خونه ی اون زن نشسته بودن و هر کدوم یه کاری می کردن یه دختر که از لحاظ ذهنی یه مقدار کم مشکل داشت داشت برای اون زن یه گیاه دارویی که تازه چیده بود رو تمیز می کرد که به زبون محلی به اون گیاه می گن مُچه وداشت ریشه ها و ته مونده های اون رو می جوید بعد چند تا زن دیگه به حاضرین داخل اون خونه اضافه شدن و بعد از خوش بشی من بهشون معرفی شدم وتازه فهمیدن که من بچه ی کی هستم حال بابا و مامان مادر بزرگ وهمه رو از من پرسیدن و این عبارت تکراری که بچه بود رفت شهر رو یکی یکی تکرار می کردند من هیچ کدومشون رو نمی شناختم تا چندتادختر جوان که از فامیل های مادرم بودن به اون جمع اضافه شدن باز هم من نمی شناختمشون اما اونا منو می شناختن بعد از احوال پرسی از همه وهمه کس از من سراغ گرفتن بعد از یه یک ساعت که خونه اون خانم محترم خلوت شد البته دخترش و بچه خواهرش و پسر کوچیکش اونجا بودن تازه من فرصت پیدا کردم که با اون زن حرف بزنم که خلاصه شروع کردیم واون از دردهاش گفت ومن شنیدم بعد از من خواست که یه نامه برای آقای احمدی نژاد بنویسم البته قبل از اون هم نامه نوشته بود اون دردهاشو می گفت من می شنیدم بعد من با سلیقه خودم یه نامه براش نوشتم و و ازش اجازه گرفتم که اون رو توی اینترنت برای اینکه همه بخونن بذارم و اون هم گفت باشه البته یه مصاحبه کوچولو هم باهاش انجام دادم در خصوص انتخابات و قبل از انتخابات و تبلیغاتش برای آقای دکتر که انشاءالله در آینده ای نزدیک اون رو هم به شکل یک پست در اختیار تمام خوانندگان وبلاگ قرار خواهم داد اما نامه به دکتر احمدی نژاد :

به نام خدا

رئیس جمهور، جمهوری اسلامی ایران

جناب اقای محمود احمدی نژاد

با عرض سلام خدمت جنابعالی آقای رئیس جمهور خوشحالم از اینکه برای رئیس جمهوری چون شما برای چندمین بار نامه می نویسم و خوشحال که با هر بار نامه نوشتن برای شما جوابی از سوی شما هر چند بی اثر دریافت می دارم اما هر بار نامه شما به دست من می رسد نا امید باید به سوی کارگزاران دولت بروم یا بنا به دستور جنابعالی به نزد بانکها بروم برای گرفتن وام اما هر کدام بهانه های خاص خود را می آورند و از انجام کار من خودداری می نمایند به عنوان مثال نامه از جنابعالی برای گرفتن وام به دست بنده رسید که احتیاج به ضامن داشت و یا یکسری مراحل دیگر که همه منوط به داشتن پول است اما زمانی که آه در بسلط ندارم چگونه می توانم کارهای قبل از گرفتن وام را پشت سر بگذارم واصولا اگر کسی بخواهد کمک کند کمک راکه پس نمی گیرند و من چگونه می توانم وام بگیرم وبعد با بهره ای مضاعف آن را پرداخت کنم؟

آقای احمدی نژاد من خواهان آن بودم که تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی قرار گیرم آقای احمدی نژاد چگونه می توان با ماهی کمتر از 10هزار تومان زندگی کرد داعیه دار حکوت و عدالت علی هستید علی هیچ گاه سیر نمی خورد لباس راحت نمی پوشید و راحت سر بر زمین نمی گذاشت مبادا در حکومت او کسی باشد گرسنه اما شما چه تا چه حد مثل علیزندگی می کنید آقای آحمدی نژاد اگر به تو ماهی ده هزار تومان حقوق می دادن چگونه زندگی می کردی ؟
آقای رئیس جمهور من یک زن تنها با چنیدن بچه ریز و درشت از کنکوری گرفته تا سرباز مشکلات عدیده ای دارم که در این نامه نمی توان ذکر کرد و شوهری کاگر که در این کارگر کشی نمی دانم چگونه زندگی را اداره کنم!!!!
آقای رئیس جمهور شما چگونه خود را دامه دهنده راه علی می دایند و خادم ملت و نوکر کلت واز این جور حرفها آنگاه آگاه نیستید که در روستای کیفته خانواده و خانواده هایی هستند که سر را گرسنه بر زمین می گذارند و حتی حداقل ها را هم برای خوردن ندارن ... کدام خادمی است که نداند ولی نعمتش گرسنه خوابیده است یا نه راحت تر بگویم کدام خادمی قبل از ولی نعمتش غذا می خورد یا می خوابد؟
آقای احمدی نژاد من شهربانو م با پای برهنه بری پیروزی شما در انتخابات آش نذر کردم و دربین همسایه ها پخش کردم و برای پیروزی شما دست بر دعا برداشتم اما اینک چه؟
اما اینک که شما بر مسند ریاست جمهوری تکیه زده اید چه من حتی دیگر همان آش را هم برای خوردن ندارم اما شما چه...

شما دم از حق هسته ای می زنید و من شب را گرسنه صبح می کنم شما می گوید که انرژی هسته برای دارو درمان است اما من اگر سرما خوردگی کوچکی پیدا کنم پول دکتر و دوا ندارم شما دم از حکومت جهانی می زنید در فلان کشور چنیدن هززار خانه می سازید و من سقف خانه ام چکه می کند...
آیا این است عدالت علی؟

آیا این است عدالت علی که از آن دم می زدید؟
آقای رئیس جمهور من زنی هستم بی سواد اما تفاوت وعده و عمل را خوب می دانم آن همه وعده که دادید کو عملش؟؟؟

این نامه در تاریخ 12 بهمن ماه سال 1388 نوشته شد اما من برای فرستادنش برای رئیس جمهور بر خلاف قولی که داده ام اسراری ندارم و تا هم اکنون در کیفم بود تا اینکه تصمیم گرفتم به صورت یک پست داخل وبلاگ قرارش بدم


نوشته شده توسط : حسینی

نظرات ديگران [ نظر]